طرح چند پرسش کوتاه در معناي «دانشجو»
مرضيه باقري( دانشجوي ارشد روانشناسي دانشگاه آزاد تهران شمال )
اين نوشته کامل نيست. کامل نخواهد بود. پاسخ نخواهد بود. در وسع خودش اشارهاي است. تنها طرح مسئلهاي ضروري. پرسش اين است که آيا دانشجو در اين سالها، جذابيت دانشجويي دهههاي گذشته را دارد؟ يا خير؟ به نظر ميرسد که پاسخ خير است. (خير به معناي نخير، نه خير و برکت). اگر نخير، چرا؟ چرا دانشجو ديگر جذابيت و «اعتبار» دانشجويي را ندارد؟ آيا دليلش تنها چند برابر شدن «تعداد» دانشجويان کشور در طي چند دهه اخير است؟ و غلبه ي کميت بر کيفيت؟
مهمترين پرسش اينکه «دانش جو» بودن، به چه ملاکهايي بستگي دارد؟ و چه کساني و چه ايدههايي باعث ميشوند که «دانشجو»، «دانش جو» نباشد؟
يکي از ملاکهايش اين است که دانشگاه ادامه دبيرستان نيست و نبايد باشد. استاد قابل احترام است، اما استاد ديگر معلم نيست. تعليم ميدهد اما بايد آزادي هم بدهد (با تاکيد بر واژه «آزادي» و «بايد»). اصلا يک قاعده وجود دارد: استادي که آزادي نميدهد يا «بيسواد» است يا «ترسو». مشق نوشتن خوب است، اما قاعده مرسومِ «نمره به عنوان حربه»، ديگر در آوردن شورش است.
پرسش اين بود، هست و خواهد بود که چرا دانشجو ديگر «جذابيت سابق» را ندارد؟ احتمالا دليلش اين است که دانشجو کار دانشجويي نميکند! پاسخ خيلي ساده است. کافي است که دانشجو، دانش جو باشد. همين. داستان هم خيلي ساده است. يک دانشآموز دبيرستاني، دانشگاه «قبول» ميشود. اگر مرتب و منظم باشد. درست و حسابي سر کلاسها «حاضر» شود، در درسها منفي نميگيرد. جزوهها را خوب مينويسد. جزوهنويس خوبي ميشود. چشمش به دهان معلم! است که حتا جاي نقطهها (.) و ويرگولها (،) را درست بگذارد. نکند خدايي ناکرده «تخطي» کرده باشد. تنها خوبياش اين است که انشاءالله، بيبروبرگرد، سال اول آزمون ارشد «قبول» ميشود. معناي قبولي هم در هر دو مقطع کارشناسي و ارشد، يکي است. قبولي، ورود، جزوهنويسي و مقطع بعدي!
تا زماني که «بچه دبيرستانيوار» رفتار ميکنيم، همين است و بس. نه ايدهاي توليد ميشود، نه حتا پيشتوليد (تبيين). جزوهنويسهاي آوانگارد، مقصدشان آزمونهاي ارشد و دکترا است. در سالهاي آتياش پيپرنويسهايي حرفهاي ميشوند که هر دسته پيپرشان باعث ارتقاي سطح علميشان (زندگيشان) ميشود.
اما فکر کجا توليد ميشود؟ حرکت کجا اتفاق ميافتد؟
در خانه همسايه لابد! بسياري از پاسخها را بسياري ميدانند. دانشجو بودن، دانش جويي (جويندگي) ميخواهد. جستجوگري، کنجکاوي، پيله بودن تا پيله دريدن و گاهي لجاجت آوانگارد بودن. البته نه در «جزوه نويسي» و برداشتهاي بيخلاقيت از حرفهاي استاد.
آوانگارد در کتابخواني، تمرين در خواندن درستِ حتا يک متن فارسي، دقيقخواني، توانايي خلاصهبرداري، نت برداري، حضور در گعدههاي علمي و گفتوگو و ديالوگ. مساله محوري و طي کردن مراحل توصيف، تببين، تحليل و شايد «نقد».
اينکه بايد همه شرايط مهيا باشد تا دانشجو بيايد درس بخواند، شرط لازم هست، اما نه کافي. اينکه دانشجو بايد به فکر آينده شغلي خود باشد، ايرادي ندارد، اما بالاخره قرار است فکر کجا توليد شود؟
ريشه اساسي آن در خود باوري- ياوري ِ فردِ «دانش جو» است. خود باوريِ بچه دبيرستانياي که وارد ساختمان دانشگاه مي شود. حتا اگر دانشگاهش از دانشگاه بودن تنها ساختماناش را داشته باشد. زماني همه چيز در ساحت توليد فکر، نقد ميشود که دانشجو بپذيرد؛ اينکه ميتواند ابتدا خود و سپس دنياي هرچند کوچک پيرامون خود را بشناسد، توصيف کند. تبيين و تحليل و نقد کند و نهايتا بسازد.
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه ,
,
:: برچسبها:
طرح ,
پرسش ,
کوتاه ,
معناي ,
دانشجو ,
:: بازدید از این مطلب : 230
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0